امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

پسری کچل شده

امیرعلی ماشالا رشد موهای سرش خیلی زیاده یه چند وقتی بود که می خواستیم موهاشو کوتاه کنیم از اونجا که زیر دست آرایشگر واینمیسه مثل دفعه های گذشته خودمون دست بکار شدم(من و مامان جون) مامانم گفت با ماشین بهتر میشه کوتاهش کرد یک دفعه به خودمون اومدیم دیدم چقدر از موهاشو کوتاه کردیم انگار میخواد بره سربازی بابایی که اومد گفت دستتون درد نکنه ولی انگار که امیرعلی نیست عوض شده اما دایی ها و بابا جون خوششون نیومد می گفتن خیلی کوتاه شده چند تا عکس دیگه رو ببینید تا عکس کچل شدنشو بعدا واستون میذارم امیرعلی قبل از کوتاه شدن موهاش جیگر مامان رفتیم زیارت یه امامزاده اصلا خوش نگذشت آخه بارون می بارید و هوا سرد شد این موشو واسش خریدیم چقد...
30 فروردين 1391

بالاخره یاد گرفتی که می تونی راه بری

فونت زيبا ساز از وقتی که امیرعلی یک سال و دو ماهه شد بابا جون (بابایی مامانی)یادش داد که یا علی بگو و پا شو بعد تشویقش میکرد و میگفت هوراااااااا . آفرینننننننننننن به همراه دست زدن اونم حالا تا میگیم یاعلی دستشو میزنه به زمین و پا میشه و شروع میکنه به دست زدن و هورا کشیدن و به ما نگاه میکنه یعنی شما هم دست بزنید حالا میتونه خودش باید به سمت ما پاهاشو گشاد میذاره و دستاشو باز تا بتونه خودشو کنترل کنه فقط من دلم میخواد هرچه زودتر بطور کامل راه بره یعنی چهار دست و پا رو بطور کلی بذاره کنار و فقط راه بره عزیز دل مامانی امروز صبح که داشتیم حاضر میشدیم یه لحظه غافل شدم نشستی لبه تخت چنان با پش...
23 فروردين 1391

عکسهای مسافرت

امیرعلی و بابایی در پاسارگاد کنار آرامگاه کوروش کبیر جیگر طلا  در خوابگاه شیراز امیرعلی و دایی امین در دریای خلیج فارس (بوشهر) مابقی رو میخوای ببینی برو به ادامه مطلب تخت جمشید امیرعلی در حال ذوق کردن در کشتی گشت دریایی بوشهر همره با موسیقی امیرعلی و بابایی سوار بر اسب در نقش رستم دشت سبز در جاده بوشهر جاده بوشهر  اولش فقط کوه بود بعد یه دشت سبز و بزرگ  امیرعلی در دریایی خلیج فرس بندرگناوه خوابگاه بوشهر امیرعلی و بردیا. امیرعلی عاشق بچه هاست دوست داره باهاشون بازی کنه  چقدر این سایتهای آپلود عکس اذیت می کنن همش پیغام خطا کلافه شدم از خیرش گذشتم به همین عکسا ا...
20 فروردين 1391

اولین پست سال 91

با عرض سلام و تبریک سال نو خدمت همه دوستان ایشالا سالی خوب و خوش داشته باشیم ما اومدیم با یه تاخیر 19 روزه ای از همه دوستان تشکر میکنم بابت اینکه مارو به یاد داشتن و با نظراتشون خوشحالمون کردن الان خیلی خسته ام و خوابم میاد آخه خستگی مسافرت هنوز از تنم بیرون نرفته خلاصه وار واستون مینویسم تا بعدا که سر حال بیام قبل از سال رفتیم عروسی دخترخاله مامانی بعدش با خانواده دایی ها و مامان جون و بابا جون اینا رفتیم به سمت شیراز و بوشهر و بندر گناوه جای همه خالی خیلی خوش گذشت دریا رو بگو عجب حالی داد بعدش هم رفتیم ولایت بابایی دیروز که سیزده بدر بود ما توی جاده بودیم تا خودمونو برسونیم که امروز و بیایم سرکار بعد از شش ماه عمه شه...
14 فروردين 1391
1